یکی یدونه من و بابایکی یدونه من و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

آرشای مامان و بابا

اینم شعر دومی که امشب بابایی برات سرود قبل از خوابش

الهی  ! تو را شکر از این نعمت جانم از این  هدیه هستی از این عشق  از این روح از این جان و از این مکنت هستی خدایا! تو را حمد از این یار شکر خند از این دلبر دلبند که ما را شده فرزند دهد بر لب ما وز لب لعلش دوسه لبخند    
28 بهمن 1391

شعر از طرف بابایی که خودش برات سروده

تو را ماچشم در راهیم به صبح و شب به آن ساعت که هر لحظه به یاد تو گذر کردیم تو را ماچشم در راهیم عزیزه جان بیا با تو سرود زندگی گوییم بیا با تو غزلهایی ز راز عاشقی گوییم تو را ما چشم در راهیم چراغ روشنی بخش امید زندگی مان بیا با ما بمان با ما بخوان آهنگ خوشبختی بیا با ما بخوان یک دم سرود مستی و هستی. بیا ای نور چشمانم بیا ای جان فزا جانم    
28 بهمن 1391

انتخاب اسم

سلام عزیزکم خوبی مامانی؟ تو خوب باشی ما هم خوبیم بابا الان داره مامانی رو اذیت میکنه هر چی میگم برو بخواب نمیره هی میخواد از سهم تو استفاده کنه هی با انگشت میزنه رو شکم مامانی میگه میخوام کنجد رو بد خواب کنم پریروز تو حسابی جا خوش کرده بودی که بابایی اومد سر گذاشت که صدای قلبتو بشنوه که یهو تو یه تکون شدید خوردی کلی خندیدیم عزیزم از کارت راستی امروز برات اسم انتخاب کردیم گفتیم اگه پسر باشه بذاریم آرشا به معنیه مقدس اگه هم دختر بود میذاریم النا به معنیه هدیه خداوند خیلی دوستت داریم من برم که بابایی خوابش میاد میخواد قبل از خواب برات شعر بخونه عزیزم میبوسیمت من و بابایی خیلیییییییییییی راستی بابایی از خوش قدمیه تو توی م...
28 بهمن 1391